لرد بایرن (Lord Byron) یکی از شعرای خفن دوره رمانتیک بود. اونقدر خفن که بعضیا معتقدن بایرن اولین سلبریتی تاریخ بوده و اصلا این روش و منش سلبریتیگری رو اون استارت زده.
مردم و علیالخصوص جمع نسوان، علاقه و محبت شدیدی بهش داشتن و لایکخور ایشون خیلی خوب بود خلاصه؛ در حدی که یه خانومی تو خاطراتش نوشته که «من امروز سعادت این رو داشتم که با لرد بایرن دست بدم!»
نکته اول درباره لرد بایرن اینه که این بزرگوار، هرچند خوشچهره بود و طنازی خاصی هم برای حلقه یارانش میکرد، یه پاش از بدو تولد لنگ بود. مادرش هم خیلی تلاش کرده بود یه فکری برای لنگی پای پسرش بکنه، اما تلاشهاش سود نبخشیده بود. لرد بایرن نه تنها لنگی پاش رو جدی نگرفت، بلکه با همون پای لنگ یه مسافت طولانیای رو شنا کرد و بعدش هم به مادرش نامه نوشت که «این یور فیس، با همون پای لنگ هم میشه شنا کرد.» پس نتیجه اول ما از زندگی لرد بایرن اینه که سقف آرزوهاتون کوتاه نباشه و هرچه در جستن آنی، آنی حتی اگه یه پات بلنگه. نتیجه دوم هم اینه که اگه حرفات به اندازه کافی لوند و دلبرانه باشن و قیافهت هم قابل تحمل باشه، برای جنس مخالف خیلی مهم نیست که کج راه میری.
نتیجه سوم از همه مهمتره. لرد بایرن تو زندگی کوتاهش آثار ادبی مهمی رو نوشت. با آدمای مهمی نشست و برخاست کرد. با آدمای بیاهمیت هم همین طور. کلا با هرکی دلش میخواست میگشت، هر کاری که دلش میخواست میکرد. و در حالی که همه این کارا رو میکرد، زندگیش تو چشم همه بود، چون سلبریتیشون بود. حرفش رو روی هوا میزدن چون دوستش داشتن. حرف بایرن حرف آخر بود.
بایرن توی گفتمان ادبیات انگلیسی واقعا شخصیت دوست داشتنیایه. از شعرهاش میشه با تمام وجود لذت برد و با توصیفی که از زن تو شعر she walks in beauty میکنه مخهای زیادی زد حتی. ولی وقتی به عنوان یه خواننده قرن بیست و یک شرقی آثارش رو میخونی، یه چیزی لنگ میزنه، درست مثل پای بایرن. این که بایرن احتمالا اولین کسی بوده که ایده و تفکر ضدشرقی رو وارد ادبیات و بعدها فرهنگ غرب کرده. این که دون ژوان بایرن از شرق فقط حرمسراش رو دیده و میشناسه. این که ترکهای مسلمون الله اکبر میگن و بعد با هم میجنگن و خون میریزن. اون چیزی که تو کار بایرن لنگ میزنه، اینه که با حدسایی که میزده و تصور خودش اثر ادبی خلق کرده و همه باورش کردن، چون لرد بایرن که اشتباه نمیکنه، شرقیها همه این شکلیان، مسلمونا همه این شکلیان.
شاید قرنها بعد از مردنش بشه با شعراش عاشق شد و انقلابی شد و لذت برد، ولی هرجای دنیا وقتی کسی با شنیدن الله اکبر وحشت میکنه، یه درصدیش تقصیر بایرنه. و نکته آخر چیه؟ این که ما در مقابل نوشتههایی که مخاطب دارن مسئولیم، زیادتر از چیزی که ممکنه به ذهنمون خطور کنه.