وقتی یکی به حد مرگ عصبانیت میکنه که وسط یه پارک بعد از قطع کردن تلفن جیغ می زنی و جلوی چشم همه دل و روده گوشی تو میریزی بیرون که سیم کارتشو همونجا بیرون بیاری؛

وقتی فرداش می بینیش و یه جوری که انگار دیگه خیالش راحت شده خودش و مامانش هی احوالتو می پرسن و ابراز نگرانی میکنن که نکنه دوباره مریض شده باشی؛

وقتی بعدش یه جوری بهت اس ام اس میده که اگه اسمشو نگاه نکنی فکر میکنی دوست پسرته؛

وقتی با همه این اعصاب خوردی مجبوری بهش جواب بدی که همه چی خوبه منم عالیم؛

اون وقته که کم کم از حماقت خودت بدت میاد.



+ من اگه اون سرکار خانوم پشتیبان بی فرهنگم رو ببینم چشماشو در میارم.

خسته کننده ترین کار ممکن اینه که سعی کنی با کسایی که ازشون متنفری خوب برخورد کنی.