بعد از له شدن زیر فشار امتحانایی که هنوز تکلیف اعتراضم به یکیشون معلوم نیست و دوتاشون هم با افتدار همچنان ثبت موقتن و معدلم رو سایت نمیرنه، بالاخره به آرامش خاطر نسبیای رسیدم که بیام یه چیزی بنویسم.
تو این فاصله ما چهار روز رفتیم همدان جای شما خالی، به غایت گرم بود و اصلا دلمون برای ولایت خودمون تنگ نشد :| علاوه بر اون، خیلی شیک و مجلسی برنامه بیرون رفتنمون رو انگار با اداره برق همدان اوکی کرده بودیم، هر جا میرفتیم برق هم میرفت و گرما صدچندان میشد :))))
(یادی هم بکنیم از سفر خاطره انگیز پارسال به تبریز دوست داشتنی، که وقتی برگشتیم اهل خاندان بهمون گفتن که اخبار اعلام کرده این سه روزی که ما اونجا بودیم، گرمترین روزهای تبریز در صدسال اخیر بوده :| )
به هر روی، الان قصد ندارم بشینم سفرنامه بنویسم به دو علت:
1)حال ندارم :دی
2) قسمت بعدی سریالم دانلود شده و میخوام برم ببینمش :|
فلذا به ذکر یه خاطره کوچولو از مسیر اکتفا میکنم :دی
مسیر ما به همدان،از یزد به قم و از قم به ساوه و سپس همدانه. از قم به بعد، مسیر همش آزادراهه و این یعنی عوارضیهای متعدد. به عوارضی اول که رسیدیم، دیدیم سواری چهارهزار و پانصد تومانه و فغانها برآوردیم که چقد گرونه و پدر گفت مگر این که تو راه بهمون پذیرایی بدن :)))))
از اونجایی که پدر من،پدر منه، وقتی داشت پول رو میداد، از اون آقای باجه نشین پرسید که "مگه تو راه پذیرایی میدن که انقد گرونه؟" و اون دوستمون با لبخند زیبابی گفت:" بَلهههه، پذیراییش تو پنچ و پونصد بعدیه!"
و ما در افق محو شدیم :دی
این پروسه یه بار دیگه در "پنج و پونصد بعدی" تکرار شد، و این دفعه باجه نشین در پاسخ به "چرا انقد گرونه،مگه پذیرایی میدن"ِ پدر گفت:"اینجا خیلی خصوصیه!"
:)))))
خداوندگار عالمین شاهده که تا خود همدان داشتیم به این "خیلی خصوصیه" میخندیدیم :دی