+ هفتهی پیش یکی از اساتیدمون نتونست بیاد سرکلاس،و یه استاد جایگزین اومد که الحق عالی بود. این خانم دکتر م. جایگزین از قضا به غایت زیبا و خوش بر و رو و خوش سخن هم هست. این جلسه که استاد خودمون (که مَرده) اومد، اول کلاس بابت غیبتش عذرخواهی کرد و گفت :"البته خانم دکتر م. لطف کردن جای من اومدن؛ واقعا هم استاد بسیار عالیای هستن."
و یکی از پسرامون برگشت گفت:" بله استاد، اتفاقا خیلی هم خانم باکمالاتی هستن!"
و نگاه چپ چپ همراه با خندهی استاد :دی
+ قرار بود با استاد همین کلاس بریم بازدید موزه لوور. استادمون این موضوع رو هم پیش کشید و گفت یه سری از پیگیریهاش انجام شده، و حالا شماها باید برید بقیه کارش رو با انجمن علمیتون هماهنگ کنید. اگه بریم اونجا من و خانم دکتر فلانی(که مدیرگروهمون باشه) هم باهاتون میایم و ایشالا خوش میگذره.
دوباره، همون همکلاسی مذکور از استاد پرسید:
"استاد، خانم دکتر م. هم باهامون میان؟"
و خندهی ریزریز حضار :دی
استاد ادامه داد که بهمانی، اگه یه بار دیگه بگی میشه سه بار، اون وقت برات یه غیبت میزنم! :))
و اون هم داشت میگفت که استاد این کار رو با من نکن که من همانا با غیبتای خودم دم حذفم همین جوری :دی
+آخر کلاس استاد بحث رو کشید سمت استفاده درست از زمان و تعطیلات. و داشت تعریف میکرد که در عید امسال چه ها که نکرده. بعدش هم اذعان داشت که از ده سال پیش به این نتیجه رسیده که جای یه روز بین سهشنبه و چهارشنبه خالیه و همیشه یه روز در هفته کم داره :))))
اون همکلاسی بهمانی مون هم در تایید حرف استاد ادامه داد که:" آره،من بعضی وقتا فکر میکنم که اگه من دوتا بودم، یعنی دونفر بودم، واقعا آدم بزرگی از آب در میاومدم!"
استاد که انگار منتظر چنین لحظهای بود؛
یهو برگشت گفت:" حالا نگران نباش، کار پیدا کن، خونه بگیر، دونفر هم میشی!"
این دفعه دیگه کلاس ترکید :دی
حالا از اون بیچاره انکار و از استاد اصرااااار که دونفر شدنت رو هم میبینیم :دی
بهمانی هم یهو جواب داد:
" حالا استاد هر چی میخواین بگین، ولی من الان اگه یه چیزی بگم یه غیبت میخورم!"
و بله،استاد که داشت از خنده منفجر میشد نزدیک بود پاشه بزنه طرفو :))))