چون خواستم اونی باشم که نمیتونستم باشم.
خسته م،امشب به یه موجود زبان نفهم! سه بار توضیح دادم اسم منو درست بنویس اول اون پاورپوینت کوفتی که من و تو و یکی دیگه باید با هم آماده کنیم و تو داری به زور هر کاری دلت میخواد میکنی.
آخرشم H ته اسممو ننوشته.
به تو چه که اسم من Faeze باید باشه که درست خونده بشه.من دلم میخواد اشتباه خونده بشه Faezeh. تو رو سننه؟
اعصاب ندارم.
دلمم برای خودِ خودم تنگ شده بود.خودِ وبلاگی و دفترخاطراتیم.
Loop:
شب قبل از رفتنه،من چیکارا دارم؟
- برم لوازم آرایشی بهداشتی بخرم.
- لوازم التحریرم ندارم که!
- کیف!کیف!چه جوری برم دانشگاه؟!
- لباسامم که همش تو سبد لباس چرک هاست!!!
- گوشی هم ندارم که!بدوووووو بابا بریم گوشی بخریم....
- کفش ورزشیم پاره شده :|
- پارچه ملافه رو هم ندوختیم که!
.
.
.
هیچی دیگه،فائزه هستم،الان از خرید خرت و پرت و لوازم بهداشتی اومدم،دارم میرم گوشی بخرم،کاغذ کلاسور ندارم،لباسامم تا آخر شب خواهم شست!،کیفم ندارم :|
از همه بدتر این که فیش واریزی به حساب دانشگاه رو هم یادم رفته و فردا صب باید صبر کنیم تا بانک باز شه،بریم پرداخت کنیم و بعد راه بیفتیم :||||
خب آخه صادر کردن کارت دانشجویی هم پول میخواد؟ :|
+دیشب زنگ زدم خوابگاه،یکی از دانشجو ها گوشی رو برداشت،یخورده بابت امکانات خوابگاه پرسیدم که خداروشکر ظاهرا خوبه،بعدد گفت "اینترنت رایگان" هم داریم!
(آیکون فائزه در حال پرواز!)
به همین علت،خرید گوشی شد اولویت اول کارای امروز،در نتیجه نه گوشی خریدم،نه هیچ خاک دیگه ای بر سر ریختم تا حالا!
+ یادم اومد مقنعه هم ندارم :| من با شال میرم دانشگاه،به جای کیف هم یه کیسه پلاستیک گل گلی میبرم :|
همه مطلبم شد :| !!!
:|
پ.ن : لوپ یادم رفت! اینم از لوپ این پست : Ingrid Michaelson-Turn To Stone
اتفاقی (شایدم نه :| ) پیج اینستای یکی از بچه ها رو پیدا کردم و الان دقیقا :| هستم!
:|
یه زمانی یکی از دبیرامون این جوری ازش یاد می کرد:
" از اون عقده ای هایی که با فرصت مطالعاتی چار بار رفتن این ور و اون ور،حالا یه جوری رفتار می کنن انگار بقیه آدم نیستن"
واقعا پیج دوست داشتنی ای داشت :|
+ تا مهاجرت به تهران چند روز دیگر باقیست :|
دختر عمه گرامی از کانادا تشریف فرما شدن،بنده رو هم دعوت کردن قبل از این که برگردن حتما برم خونشون!
و از همه بدتر این که من اتاقم یه چیزی تو مایه های کمد آقای ووفی شده!چون همه دار و ندارمو ریختم بیرون که جمع کنم،جمع که نکردم هیعچ،خریدای این چند روزمم بهش اضافه شده و خلاصه الان مهمون می طلبه اتاقم! :)))
زنگ زدم به اداره خوابگاه ها،میگم این خوابگاهی که ورودی های جدید میرن کدومه؟میگه مثلا فلان خوابگاه.بعد می پرسم امکانات،عملا چیزی که میگه اینه:
"هیچی خانم،هیچی!همه چی بیارید"
:|
دارم واقعا مشتاق رفتن میشم! :)))) ولی خداییش بی صبرانه منتظرم ببینم "سیری در تاریخ ادبیات انگلیسی" و "آشنایی با رمان 1و2" و "نمایشنامه" چه خواهند بود :)
اگه از "بررسی آثار ترجمه شده اسلامی" بگذریم!!!!
+ لوپ: Laleh-Stars Align