۲ مطلب در ارديبهشت ۱۳۹۷ ثبت شده است

کلا ما عادت داریم ارزش زحمت بقیه رو با مسخره بازی زیر سوال ببریم

بالاخره بعد از هفته ها! :دی کنفرانس دادن و میان ترم های بسی سخت، موفق شدم در این مکان پست نصب کنم! :))

بماند که در طی هفته آتی هم باید کلی پروژه هنوز شروع نشده رو به سرانجام برسونم و با جغد بفرستم برای این استاد و اون استاد که اندکی نمره ناقابل کسب کنم، برم انقلاب که کتابی که قراره استاد عزیز ترجمه ازش امتحان بگیره رو بخرم، یه دیکشنری هزاره از یه جایی برای خودم گیر بیارم، یه سر برم خونه خاله و دخترعمه، کتب بردنی( که ببرم خونه) رو از کتب موندنی جدا کنم و بچینم تو چمدون،و هزاران هزار جوایز نقدی و غیرنقدی دیگر :|

 چند روز پیش (نمیدونم کی دقیقا :دی) خونه خاله‎م بودم و در همین حین که توی هال نشسته بودم و تا کمر توی لپ تاپ مشغول انجام پروژه، تلویزیون روشن بود و بقیه داشتن خندوانه می دیدن. دخترای فوتسالیست رو آورده بودن و گل می‎گفتن و گل می‎شنیدن. تا یه جایی همه چی خوب بود، تا این که رامبد جوان بحث رو کشید سمت ترسیدن یا نترسیدن این دخترا از سوسک. اگه این قهرمانا مرد بودن هم همین سوال رو می پرسید؟ و بعدش هم مسخره کردنشون که "آره شما که نمی‎ترسین، چندشتون میشه."

کاش ختم شده بود به همین. ته برنامه شخصیت جناب خان اومده، میگه ورزش بانوان دو ساعت دیرتر شروع میشه! و هرهر خنده‎ی حضار. خب زهرمار. 

دوباره جناب خان میگه که تازه، همه‎شون نمی‎تونن لباس یک شکل بپوشن :|

واقعا این قدر طنز ما، خنده ما، بی محتواست که باید ارزش کار و زحمت چند نفر رو با کلیشه های مسخره زیر سوال ببریم تا بخندیم؟ واقعا اگه اینا مرد بودن همچین چیزایی رو ازشون می پرسیدن یا بهشون تیکه می‎انداختن؟

ارجاع به مصاحبه جنجالی قبلی با کیمیا علیزاده.

  • Nova
  • دوشنبه ۳۱ ارديبهشت ۹۷

دوتا میشه ایشالا

+ هفته‎ی پیش یکی از اساتیدمون نتونست بیاد سرکلاس،و یه استاد جایگزین اومد که الحق عالی بود. این خانم دکتر م. جایگزین از قضا به غایت زیبا و خوش بر و رو و خوش سخن هم هست. این جلسه که استاد خودمون (که مَرده) اومد، اول کلاس بابت غیبتش عذرخواهی کرد و گفت :"البته خانم دکتر م. لطف کردن جای من اومدن؛ واقعا هم استاد بسیار عالی‎ای هستن."

و یکی از پسرامون برگشت گفت:" بله استاد، اتفاقا خیلی هم خانم باکمالاتی هستن!"

و نگاه چپ چپ همراه با خنده‎ی استاد :دی

+ قرار بود با استاد همین کلاس بریم بازدید موزه لوور. استادمون این موضوع رو هم پیش کشید و گفت یه سری از پیگیری‎هاش انجام شده، و حالا شماها باید برید بقیه کارش رو با انجمن علمی‌تون هماهنگ کنید. اگه بریم اونجا من و خانم دکتر فلانی(که مدیرگروهمون باشه) هم باهاتون میایم و ایشالا خوش می‎گذره.

دوباره، همون همکلاسی مذکور از استاد پرسید:

"استاد، خانم دکتر م. هم باهامون میان؟"

و خنده‎ی ریزریز حضار :دی

استاد ادامه داد که بهمانی، اگه یه بار دیگه بگی می‎شه سه بار، اون وقت برات یه غیبت می‎زنم! :))

و اون هم داشت می‎گفت که استاد این کار رو با من نکن که من همانا با غیبتای خودم دم حذفم همین جوری :دی

+آخر کلاس استاد بحث رو کشید سمت استفاده درست از زمان و تعطیلات. و داشت تعریف می‎کرد که در عید امسال چه ها که نکرده. بعدش هم اذعان داشت که از ده سال پیش به این نتیجه رسیده که جای یه روز بین سه‎شنبه و چهارشنبه خالیه و همیشه یه روز در هفته کم داره :))))

اون همکلاسی بهمانی مون هم در تایید حرف استاد ادامه داد که:" آره،من بعضی وقتا فکر می‎کنم که اگه من دوتا بودم، یعنی دونفر بودم، واقعا آدم بزرگی از آب در می‎اومدم!"

استاد که انگار منتظر چنین لحظه‎ای بود؛

یهو برگشت گفت:" حالا نگران نباش، کار پیدا کن، خونه بگیر، دونفر هم می‎شی!"

این دفعه دیگه کلاس ترکید :دی

حالا از اون بیچاره انکار و از استاد اصرااااار که دونفر شدنت رو هم می‎بینیم :دی

بهمانی هم یهو جواب داد:

" حالا استاد هر چی می‎خواین بگین، ولی من الان اگه یه چیزی بگم یه غیبت می‎خورم!"

و بله،استاد که داشت از خنده منفجر می‎شد نزدیک بود پاشه بزنه طرفو :))))

  • Nova
  • شنبه ۸ ارديبهشت ۹۷
دانشجویی بی‌اعصاب، ترسان از شناخته شدن در فضای مجازی، و علاقمند به موضوعات عمیق فلسفی و فیلم‌‌های بی‌محتوا.