هربار یه چیزی از این آزارهای تو محیط مدرسه و دانشگاه می‌خونم بیشتر عصبانی می‌شم که چرا ما آموزش ندیده بودیم که «هر رفتار»ی که باعث بشه ما معذب بشیم آزاره، اینا آدمای کول و خفنی نیستن، زیادی راحت و صمیمی نیستن، مدلشون اینجوری نباید باشه، تو اگه از این رفتار خوشت نمیاد و معذبت می‌کنه «امل» نیستی. همین دیروز داشتم ماجرای توییتر فارسی و ظهر.یان رو برای مامانم تعریف می‌کردم، همین که اومد بگه «چرا هیچ کدوم صداشون درنیومده» مجبور شدم تجربه‌های زیسته‌م رو بذارم وسط و براش توضیح بدم :))

که آدم، به خصوص توی اون سن، نمی‌دونه این رفتار یعنی چی، مشکل از اونه یا طرف واقعا داره آزار می‌ده،صمیمی بودن یعنی تا چه حد، و اصلا حالا که این مشکل براش پیش اومده به کی بگه، چه کاری قراره انجام بشه، چه بلایی قراره سر خودش و زندگیش بیاد و اصلا «محیط امنی» برای این ادم هست که بخواد داستانش رو تعریف کنه؟ خانواده امنه؟ اصلا باورش می‌کنن؟ مدرکی داره؟ نکنه اصلا برداشت اشتباه از خودش بوده؟

اینه که من بای دیفالت حرف قربانی رو می‌پذیرم. بدون اما و اگر و چرا. چون حتی اگه طبق آمار این قضیه جز «سه درصد و حتی کمتر» ادعاهای دروغ باشه، ماشالا راه قانونی و غیرقانونی برای اعاده حیثیت طرف تو این مملکت زیاده! کافیه ملت حس کنن بیخود به طرف انگ تجاوز زدن، همچین از دلش درمیارن و براش دل می‌سوزونن که بیا و ببین. تازه به راحتی می‌شه از دادگاه پیگیری کرد و حکم گرفت، برعکس ماجرایی که برای اثبات تجاوز (حتی اون یه نوع تجاوزی که تو کشور ما تجاوز حساب می‌شه!) هست.

این جوری شد که یاد مامان انداختم که منم وقتی بچه هفت هشت ساله‌ای بودم و موتوری دنبالم کرد، تا دو روز به تو و بابا هیچی نگفتم. چرا؟ چون فکر می‌کردم دعوام می‌کنید که چرا یه کوچه اون طرف‌تر بازی می‌کردم. حس می‌کردم می‌گید تقصیر خودمه. محیط امن نداشتم، تا وقتی بالاخره دل به دریا زدم و گفتم و تازه فهمیدم این جور چیزا رو باید همون موقع بهتون بگم.

یا وقتی توی دوران دبیرستان به مامان گفتم یکی از مسئولای پژوهشگاه خیلی با من و بچه‌ها لاس می‌زنه. توی مینی‌بوس که نشسته بودیم، جوری خم می‌شد سمتمون که با یه دست‌انداز صورتش می‌خورد تو صورت ما. از همه‌مون وقت و بی‌وقت عکس می‌گرفت. با بچه‌های تیم دومینو تا نصفه شب پیام رد و بدل می‌کرد. می‌زد پس کله بچه‌ها و دست گردنشون می‌نداخت. یه موقعی وقتی بعد از نیم‌ساعت دو زانو نشستن سر دومینو، همین که قد راست می‌کردیم می‌دیدیم دم در وایساده داره ما رو نگاه می‌کنه. 

من با این که با این آدم و رفتاراش از اول راهنمایی مواجه بودم؛ سال سوم دبیرستان اینو به مامانم گفتم. چرا؟ چون تازه می‌دیدم رفتارش با بقیه هم همینه و مشکل از من نیست. دیدم وقتی من و دوستم کنار هم تو مینی‌بوسیم باز هم همینه. کنار بچه‌های دومینو همینه. وقتی برای مراسم می‌ریم همینه. این همه سال طول کشید که بفهمم من اشتباه برداشت نکردم! و درنهایت چی‌کار کردم؟ به مامانم گفتم. نتیجه‌ش چی شد؟ هیچی!

به فرض که به چهارتا مسئول خبر می‌دادیم. اگه باور می‌کردن و از مراحل «نه بابا داری اشتباه می‌کنی این بنده خدا زن و بچه داره، تو بدبرداشت می‌کنی» و «ایشون با بچه‌ها خیلی صمیمیه و کسی تا به حال ازش شاکی نبوده» و «خب خودت حتما یه کاری کردی که فکر کرده همچین رفتاری بکنه اوکیه، اصلا دخترای دبیرستانی همه‌شون این جوری‌ان» رد می‌شدیم؛ باز هم احتمالا به یه تذکر لسانی با شوخی و خنده اکتفا می‌کردن.

جدای از این مورد، متجاوز همیشه نسبت به قربانی تو یه حالت برتریه و دقیقا می‌دونه داره چیکار می‌کنه. دقیقا. متجاوز می‌دونه تو نمی‌تونی به کسی بگی؛ چون آبرو و آینده و حال و تمام زندگیت وابسته به اینه. متجاوز می‌دونه تو نمی‌تونی مدرک بیاری. متجاوز می‌دونه قانون پشتش وایساده. متجاوز می‌دونه که حتی اگه مدرک کافی داشته باشی، از آبرو نترسی و حرف بزنی؛ می‌تونه خارج از محیط دادگاه بترسونتت، تهدیدت کنه و زندگیت رو کاملا مختل کنه. متجاوزی که تو یه رابطه ناهمسان مثل معلم و شاگردیه، دقیقا می‌دونه که تو هیچ وقت قرار نیست قدرت و مدرک کافی برای دفاع از خودت داشته باشی. متجاوز می‌دونه که پشت یه خونواده، زن و بچه و ظاهر آبرومند قایم شدن براش امنیت میاره و تو رو بدظاهر می‌کنه. از همه بدتر، متجاوز می‌دونه که سیستم و حتی تو، بهش نیاز دارین. چون معلم خوبیه، مدیر نمونه‌ایه، کارمند وظیفه‌شناسیه... به خاطر همین این چیزا صرفا به یه خطا تقلیل داده می‌شن. چون اون آدم لازمه و حتی تو هم به همین آدم هنوز نیاز داری. برای همین من قربانی رو باور می‌کنم.

لازمه که قربانی یه محیط امن داشته باشه. لازمه که اگه خطا کردی بتونی بگی و نترسی از این که دعوات کنن. خطا کردن قربانی نباید مجوز تجاوز باشه. آدما خطا می‌کنن، یکی بیشتر و یکی کمتر و شکرخدا هیچ کدوممون از خطا کردن در امان نیستیم که بخوایم راه موفقیتمون رو به بقیه نشون بدیم یا بهشون پز بدیم! برای قربانی ارزش قائل باشید. همون طور که اگه یکی دوستش رو به قتل برسونه، قربانی رو سرزنش نمی‌کنن که «چرا به این آدم اعتماد کردی» یا «چرا باهاش رفتی یه جای خلوت که چاقو بخوری»؛ قربانی تجاوز هم نباید سرزنش بشه. این یه چیز بدیهیه ولی ظاهراً آموزش می‌خواد که بفهمیم مصداق تجاوز خیلی چیزا می‌تونه باشه. و هیچ چیزی «سیگنال مثبت» حساب نمی‌شه، حتی خونه رفتن و مدتها با هم صمیمی بودن و مست بودن و هر چیز دیگه‎ای‌.

آموزش برای این لازمه که ما بفهمیم معذب شدن ما نرماله و رفتاری که باعثش می‌شه نرمال نیست. لازمه که ما بفهمیم جنسیت قربانی فرقی تو اصل ماجرا و روایتش ایجاد نمی‌کنه و اگه یه پسری بگه بهش تعرض شده عیب از اون نیست. لازمه که بدونیم اگه زبون باز کردیم و از حرفا و رفتارهای زننده اطرافیانمون شاکی شدیم و بقیه گوش ندادن، عذاب وجدان نگیریم که زندگی طرف رو به هم زدیم! زندگی متجاوز از اونجا به هم می‌خوره که تصمیم به تجاوز می‌گیره و تنها مقصرش خودشه‌.

من قربانی رو بدون این که نیازی به تایید و تکذیب جزئیات ماجرا داشته باشم، باور می‌کنم. توی یه جامعه و شرایط ایده‌آل کار منطقی‌ای نیست و چنین چیزی باید توی دادگاه ثابت بشه؛ ولی من ترجیح می‌دم یک درصد احتمال بدم که قربانی راست می‌گه؛ و این تکذیب کردن من و بقیه این آدم رو بیش از پیش سرخورده، افسرده و دچار مشکلات روحی و روانی می‌کنه و حتی ممکنه به گرفتن جون خودش ختم بشه. و تا به حال دفعات خیلی کم، خیییییییییلی کمی بوده که ماجرا تعرض و تجاوز نبوده و براساس کینه قبلی کسی چنین تهمتی به بقیه زده. پاپوش درست کردن و آبرو بردن صرفا مرتبط با اتهام تجاوز نیست و هر روز و از روشهای مختلفی انجام می‌شه و روش مجازات دیگه‌ای داره.

صدای قربانی‌‌ها رو بشنوید و حتی اگه نمی‌خواید صداشون باشید، حداقل نمک روی زخمشون نباشید.